رأی دادن یک ایرانی در انتخابات، یعنی … !

0
252

پدیده شهرنشینی و زندگی کردن در جوامع بشری موردی است؛ که بدون تردید باید بر یک قانون اساسی  مدون، که مبتنی بر خواست و نیاز مردم یک سرزمین باشد مدیریت بشود. این قانون توسط خبرگان و کارشناسان حقوقی یک مملکت تدوین می گردد. بدیهی که در آن اساسی ترین موضوعات مورد احتیاج ملت ان کشور در نظر گرفته بوشد. چنانچه درون یک اجتماع متشکل از انواع و اقسام مردمان ساکن در آن دیار، قانونمند بودن و رعایت کردن مفاد مندرج در آن، نقشی در میان آحاد مردمان آنجا نداشته و مورد بی توجهی قرار بگیرد. در چنین صورتی به جائی می ماند، که در ادبیات فولکلوریک پارسی، فقط می توان به آن نام ” شهر هرت ” را داد!

” هرت ” در معناهای متفاوتی بیان می گردد: بیهودگی، بی اعتباری، بی قانون بودن و هردمبیل، و تمامی زیر مجموعه های مربوط به این واژه ، می توانند مفهوم کامل یک سرزمین بدوی و بی صاحب و بی قانون را بیان کند؛ که دارای ساکنانی از مردمان بی تفاوت و بی مدعا و بی مسؤلیت باشند. چنین مفهومی در این برهه زمانی، کشور به اشغال غارتکران اسلامی خودمان را، در ذهن آدمی تداعی می نماید. که نمونه بسیار روشن و آشکاری از چنین مکانی است؛ که در نهایت تأسف و تأثر، مملکت اهورائی ما ایرانیان را در بر گرفته است. که ساکنان کنونی آن، به خاطر رنج های مضاعفی که در طول نیم قرن اخیر متحمل گشته اند. نمونه بارزی از مفاهیم ملت ” شهر هرت ” را به اذهان همگان می رسانند. حال آنکه ایشان در طول تاریخ سراسر جهان، همواره بهترین نمونه های آدمیت و انسانیت را، از خودشان ابراز نموده اند. اکنون ایشان را چه شده است، که با آنهمه سابقه درخشان در طول تاریخ سراسر گیتی، به جائی رسیده اند که بیهودگی و بی تفاوتی و هردمبیل بودن خودشان، و بی اعتباری میهن شان را شاهد می باشند؛ اما متأسفانه کوچک ترین توجهی به این فاجعه بزرگ ندارند؟!

اگر داشته باشند، حتی یک تن از ایشان هم نباید، در روز 29 اردیبهشت سال جاری خورشیدی(روز برگزاری مراسم ننگین انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم حکومت منفور اسلامی) حتی پای شان را هم از خانه بیرون بگذارند. چه رسد به این که، پای صندوق های رأی در حوزه های رأی گیری بروند؛ و به کاندیدای مورد نظر خود بی خردشان رأی هم بدهند؟!

رأی دادن تو هم میهن ساده انگار در روز انتخابات پیش رو، می تواند در معانی زیر خلاصه بشود:

رأی دادن تو یعنی، ادامه یافتن مشاهده بچه های گرسنه در کشورت، و بها ندادن به بدبختی های این کودکان بی گناه، پس خجالت بکش، و با رأی دادن به رئیسی های قاتل و روحانی های دروغگوی حراف و احمدی نژادهای موذی و دزد و ” نان به نرخ روز خور” ، باعث ادامه یافتن چنین سرنوشت شومی و وضعیتی تا این اسفناک، برای این فرزندان بی پناه سرزمین ثروتمند خودشان نباش!

رأی دادن تو یعنی، اجازه هست که در سرزمین اهورائی و باستانی تو، که در برخی موارد بیش از سی برابر بعضی از کشورهای اروپائی وسعت خاکی و امکانات زندگی کردن را دارد. نگونسارانی از هم میهنان توی ایرانی بی تفاوت و هردمبیل، درون گورها و کارتون ها و داخل لوله های خالی و استفاده نشده درون حومه های شهرها بخوابند!

رأی دادن تو یعنی، حکومت جنایتکار و اشغالگر و دزد و ناحقی، مانند رژیم چپاولگر آخوندی، و دولت های نالایق و بی کفایت اسلام پناه آن اجازه دارند؛ که سهم  تو  و سایر هم میهنانت از دارائی های شما را، به عوض هزینه کردن برای خودتان و بچه های نیازمند شما، که اسیر و دربدر چهار راه های شلوغ و پر رفت و آمد شهرهای مسکونی خویش می باشند؛ تا با فروختن یک فال حافظ، یک شاخه گل، یک بسته آدامس، یک عدد شکلات و …. به عابران پیاده و سواره، در تأمین اندکی از هزینه زندگی تان به شما یاری برسانند. ولی این تبهکاران یاغی و جنایتکار، ثروت همین بچه های کار و آوارگان خیابان های شهر های کشورتان را، برای کودکان جنوب لبنان و عراق و سوریه و…. خرج می کنند. تا نام ننگین خویش را در آن ممالک، به عنوان یاری رسانندگان به مردم عراق و سوریه و لبنان و فلسطین، به ذهن خام کمک گیرندگان القاء نمایند. و حضور مهر ورزانه حکومت شیعه دوازده امامی جمهوری خونخوار اسلامی را، چه در میان عوام، و چه در بین خواص آن ممالک ثبت نمایند!

اندیشه پلید کشورگشائی ملاهای حکومتی در رژیم آخوندی، و صدور دین منفورشان به سراسر گیتی به ویژه در کشورهای مسلمان نشین، آرزوی دیرینه این غارتگران است. که به یاری درست فکر کردن و عاقبت اندیشی های شما مردم ستمدیده ایران، این آرمان سخیف و برخاسته از مالیخولیای دیوانگان حاکم بر سرزمین تان، به همراه خودشان در به گور نیستی ایشان سپرده خواهد شد!

چنانچه اندکی شهامت مبارزه و احقاق حقوق انسانی خویش را داشته باشید؛ شایسته است که در همین روزهای نرسیده به تاریخ انتخابات مزدوران اهریمن در ایران، وظیفه ملی و میهنی خود بدانید؛ که با در دست داشتن یک پلاکارد، که بر روی آن عبارت ” من رأی نمی دهم ” را، که در حد چشمگیر درشت و خوانا نوشته باشید؛ در صف های کوچک و بزرگ به میدان قضاوت دوست و دشمن بیاورید. تا روی سیاه همگی شان، از رأس هرم رو به سقوط حاکمیت ایشان در ایران، از خامنه ای دجال گرفته، تا دامنه پایه های ننگین این مصیبت سی و هشت ساله را، بیش از پیش کریه و زشت و اهریمنی به نمایش بگذارید. شاید که این آخرین فرصتی باشد که به دست تان می رسد. اهمال و کاهلی را فراموش کنید. تا به کمک اهورای سرزمین باستانی و آبرومندتان، مزدوران ابلیس را به حضیض ذلت و حقارت و بدنامی سرنگون نمائید!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیقالیباف کاندیدای ریاست جمهوری شد
مقاله بعدیبازجویی ۵۰ روزه مجید اسدی توسط وزارت اطلاعات بدون دسترسی به وکیل و نیاز رسیدگی پزشکی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.