در عدالتخانه ی جانیان، دزد و قاتل تبرئه می شود و بی گناه حکم اعدام می گیرد!

0
287

بی عدالتی در رژیم واپسگرای حکومت آخوندی، موضوع جدیدی نیست. سی و هفت سال و شش ماه، از بروز انواع قضاوت کردن های قضات بری از انصاف دادگستری جمهوری پلید اسلامی می گذرد. بارها شاهد بوده ایم، که دزدان نامی باند آخوندهای سودجو، یا با پرداختن رشوه های کلان تبرئه شده اند؛ و یا با دسیسه آفرینی های دوستان دولتی و حکومتی خودشان، از معرکه جسته و فرار نموده اند. اما آفتابه دزدهای بی نوا، کسانی که به سبب هزاران مشکل اقتصادی که اکنون در کشور وجود دارند؛ ناگزیر به ارتکاب خطاهای کوچک گشته اند؛ به حکم همین قاضیان رشوه گیر و غیرعادل، محاکمه و زندانی و حتی شکنجه نیز شده اند!

آقای ” س ، م ” که رسانه های داخلی، جهت حفظ آبروی نداشته حکومت منحط شان، به جای استفاده کردن از نام و فامیل کامل وی، فقط حروف اول اسم و شهرت او را به کار می گیرند؛ همان سعید مرتضوی جنایتکار است؛ که هنگام سرگرفتن بلوای انقلاب شوم اسلامی، از یکی از دهات شهر یزد، با سوء استفاده نمودن از رابطه های آخوندهای صاحب نام شهرشان، خودش را در میان ستادها و کمیته ها و سازمان های نوپای گوناگون داخل کرد. سپس بدون گذراندن دوره کامل رشته قضاوت در دانشگاه، راهی جایگاه قضاوت نیز شد. چیزی هم نگذشته بود، که جناب شان با سود جستن از همان رابطه ها، و بدون کوچکترین ضابطه ای، به مقام دادستانی انقلاب نیز ارتقاء مقام یافت. او حتی همان دوره های فشرده ای که طلبه های علاقمند به امر قاضی گری، نزد اساتید حوزه های علمیه می گذرانند را هم طی نکرده است. چون در این رژیم بی قانون، سفله ها را به بالاترین درجات می رسانند؛ ولی دانایان و افراد با کفایت را، بی هیچ دلیل واقعی، از اوج منزلت به حضیض ذلت تنزل می دهند!

چندین سال است که بعد از کشته شدن شادروان ” زهرا(زیبا) کاظمی ” کانادائی ایرانی تبار، که در جریان ماجراهای پس از تظاهرات حق طلبانه مردم ایران در سال 1388 خورشیدی در ایران بود. هنگامی که بسیاری از جوانان دلاور میهن مان، به دست جانیان رژیم اشغالگر، در خیابان های ایران دستگیر شده و زندانی شان کرده بودند؛ خانواده های این دستگیر شدگان، در مقابل زندان اوین تجمع می کردند؛ که تا عزیزان خودشان را، از چنگ دژخیمان حکومتی نجات بدهند. بانو کاظمی هم در کنار گروهی از این پدران و مادران نگران و محزون حضور یافته بود. موقعی که میان خانواده های زندانیان، و پلیس و نگهبانان اوین درگیری به وجود آمد؛ بسیاری از ایشان نیز در همانجا دستگیر و زندانی شدند!

متأسفانه خانم زهرا کاظمی هم در این جریان به قتل رسید. شایع است که قاضی ” س م ” جنایتکار، با پاشنه پوتین هائی که به پا داشته است؛ بر سر آن زن بی گناه می زند و او را به قتل می رساند. بعد از پیگیری های پسر خانم کاظمی، که از کانادا برای دستگیری و محاکمه قاتل و یا قاتلین مادر مقتول خویش تلاش مستمری را می نمود؛ بالاخره قوه قضائیه که قافیه را تنگ دیده بود؛ قاضی سعید مرتضوی قاتل را، از مقامی که داشت خلع کرد. ولی سپس به فرمان رئیس جمهور وقت، احمدی نژاد بی سر و پا، که جریانات شوم به وقوع پیوسته در آن تظاهرات، به خاطر متقلبانه به ریاست جمهوری رسیدن وی شکل گرفته بود. مسؤلیت مهمی در سازمان بیمه های اجتماعی به جناب ” س م ” جانی جایزه داده شد!

اکنون که دل بسیاری از شاگردان و هواداران معلم ارجمند و راستین، آقای محمد علی طاهری، که به شاگردان خویش دروس عرفانی را می آموخت. و به ایشان روش های خداشناسی و معرفت به حق را یاد می داد. مدتی است که باری دیگر دستگیر و زندانی شده است. اخیرا قاضی پرونده ایشان، حکم اعدام وی را صادر نموده؛ و احتمال دارد که حکم وی به اجرا گذاشته بشود!

دزد و قاتلی که هیچ تردیدی در سوء استفاده های مادی و معنوی وی، از پست هائی که داشته وجود ندارد؛ جنایتکاری که برای خفه کردن دیگر مزدوران حکومتی و دولتی، تا توانست از بودجه های سازمان بیمه های اجتماعی، بدون داشتن کوچک ترین محلی جهت دست زدن به چنین خلاف بزرگی، با پرداخت نمودن مبالغ میلیاردی به صاحب منصبان دیگر، همچنان در پستی که حق اشغال کردن آن را نداشته است؛ ماندگار شده بود و به ریش مخالفان خودش می خندید. چند روز پیش، پس از دادگاهی که اخیرا داشته، در عدالتخانه جانیان رژیم ننگین آخوندی، مشمول ” رأفت اسلامی ” از سوی رهبر بری از عدالت و جانی پرور این جمهوری ضد بشری گشت. و اینگونه پرونده ی آکنده از افتضاحات آقای ” س م ” به این طریق بسته شد!

1-chad2

باشد که دراین راستای کج نهاد، دست کم مردم ایران با ملاحظه این نابرابری ها ناچار شوند؛ که با دیدن چنین بی عدالتی هائی، به ماهیت اهریمنی ملاهای حاکم در کشورشان پی ببرند؛ و چنانچه برای شان مهم باشد، که حق را به دارنده ی آن برسانند. این مورد را سرسری نگیرند؛ و برای طلبیدن حقوق انسانی خودشان، از دارندگان مسؤلیت های مهم در کشور، علیه اینهمه ظلم و ستم بی محابا، که بر خود، خانواده، آشنایان، دوستان و فامیل شان می شود؛ به پا خیزند و دادخواهی کنند. اگر به عنوان شهروند این مملکت، دارای شخصیت حقیقی و حقوقی می باشند؟!

زیرا که در جهان، هیچ مرجعی وجود ندارد؛ که حق شما را برایتان کادو نماید و تقدیم تان کند!

محترم مومنی

مقاله قبلیظریف: در برخی مسائل منطقه ای باید با انگلیس گفتگو کنیم
مقاله بعدیتصاویری از نقض قانون حجاب در سفارت جمهوری اسلامی در لندن
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.