درون حکومتی که با جریان ” اقتصاد مقاومتی ” اداره می شود!

0
204

درون چنین حکومتی، از میخ طویله بگیرید تا بیل و کلنگ، از عمامه آخوندها تا لباس مخصوص میهمانی شب برای خانمها، از هرچه که به فکر برسد و بتواند مورد نیاز مردم کشور قرار بگیرند؛ احتیاجات روزمره افراد در هر سطح و مقامی که باشند. وقتی که از خارج کشور وارد می شوند؛ یعنی بسته و ورشکسته شدن تمامی کارگاه ها و تولیدی های داخلی، که جز بدبخت و بی پول و دست و پا بسته شدن صاحبان چنین حرفه هائی، که روز و شب شرمنده همسران و کودکان خویش می شوند؛ و زندگی همگی شان به سوی تباهی و نیستی پیش خواهد رفت. نتیجه دیگری نصیب مردم ایران نخواهد شد!

شاید که تعدادی از صاحبان چنین مشاغلی، اندکی پس انداز برای گذران یک مدت زمان محدود را داشته باشند. اما با ” شندرقاز” پس انداز، چگونه می توان نان قرصی هزار تومان، گوشت کیلوئی چهل هزار تومان، برنج کیلوئی بیست هزار تومان، لباس های گرانقیمت و….. و را تهیه کرد؛ و چرخ زندگانی یک خانواده چهار عضوی را گرداند؟ حتی افراد مجرد و خانواده های کم جمعیت نیز نمی توانند؛ که مواد خوراکی و وسایل مورد نیازشان را، با چنین مبالغ سرسام آوری هزینه نمایند. چه رسد به خانواده های پر جمعیت، و کسانی که اعضای خانوار ایشان بیش از دو، یا چهار تن می باشند؟ً!

خرّاط های داخل کشور، دل شان به این خوش بود؛ که با تراش دادن انواع چوب های درختان فرسوده جنگل، می توانند از گوشت کوب گرفته تا تخته خرد کردن سبزی، از مجسمه ها و وسایل دکوری و تزئینی گرفته تا برخی از اسباب بازی های  چوبی برای کودکان، و از دسته های بیل و کلنگ گرفته تا پاروی برف روبی، و بسیاری دیگر از وسایل مورد احتیاج یک خانواده ایرانی را، تهیه کنند و برای فروش به مردمان مملکت خویش عرضه نمایند. اما دیگر این دلخوشی ها به هیچوجه وجود ندارند؛ و چنین مشاغلی اگر تا کنون کاملا از بین نرفته باشند؛ به دلیل خریداری شدن تولیدات ایشان، توسط مردمان ساکن در روستاها و ایلات چادرنشین است؛ که اجناس بنجل چینی ها هنوز به داخل محل سکونت آنها راه نیافته اند؟!

به هر گوشه و به هر جای مدیریت ناشی و بی کفایت سران این حکومت بی مقدار و ننگین که بنگرید؛ جز اشتباهات بسیار، و تباهی هائی که در مملکت به وجود آورده اند. هیچ نقطه مثبت و قابل مطرح کردن را نخواهید یافت. معمولا چنین بود که در مقابل صادر شدن تولیدات داخلی به خارج از کشور، جهت برقرار ماندن روابط تجاری میان سرزمین های گوناگون، بخشی از تولیدات بیگانگان هم به درون یک سرزمین وارد می گشت؛ تا بالانس مراوده های اقتصادی میان ممالک مختلف در دنیا، در توازنی باشد که همگی شان سود داشته باشند و در کنار رفع نمودن نیازهای داخلی خودشان، مقداری از اجناس و تولیداتی که در سایر کشورها وجود نداشتند؛ را با برنامه های صحیح در صادرات و واردات به درون و برون هر مملکتی، برای طرفین معامله منفعت آمیز نمایند!

بدیهی خواهد بود، که چنین قاعده ای در خرید و فروش های بین المللی، می بایست که در میهن ما نیز، در بر دارنده سود برای صاحبان کالاهای تولید شده در کشور باشند. پس چرا این ویژگی، هنوز در سرزمین ما مشاهده نمی شود؟ چرا تا کنون جلوه ای هرچند محدود، از معاملات میان حکومت نالایق اسلامی با سایر کشورهای گیتی، نصیب تولید کنندگان و مردم ایران نگردیده است؟ پاسخ به این پرسش آنقدر روشن و آشکار است؛ که نیازی به توضیحات افزون بر آنچه که همه می دانیم نیست. اما به طور حتم و یقین، نمی توان از کنار این حقیقت عبور نمود؛ و از دست اندرکاران چنین کارهائی نپرسید: ” کی و تا چه وقت، معده های سیری ناپذیر، و جیب های گشاد و بلند لباده های آخوندهای حکومتی، از نعمت های فراوان درون این سرزمین آکنده از همه گونه موهبات های موجود در جهان پر و انباشته خواهند شد؟!

این سود جویان و قدرت پرستان که هرگز جواب واضح و کامل و درستی به پرسش های از این دست نخواهند داد. آیا باید خودمان هم دست روی دست بگذاریم و سکوت نمائیم؟ یا آنکه به هر طریقی که میسر باشد؛ جلوی لفت و لیس های حکومتیان و آنانی که از موقعیت حضور این فاسدان دزد و جانی در کشورمان سوء استفاده می کنند را بگیریم؟ درست است که به هر کجای سامانه ایرانزمین، به ویژه در شرایط کنونی که بنگریم؛ از هر نوع مصیبت و مشکلی که سراغ داشته باشید فراوان و بی شمارند. اما اگر نمی توانیم همه شان را یکجا از میان برداریم؟ برای پاک نمودن چهره های سیاه و ناخوشآیند این معضلات در کشورمان، به یکی یکی آنها رسیدگی کنیم و آنها را از سر راه و زندگی مردم ایران، بخصوص ساکنان درون مملکت مان برداریم و بی تأثیر نمائیم!

از مزایای داشتن یک حاکمیت جمهوری در هر سرزمینی، این است که مردم در صورت ناراضی بودن از رئیس جمهور کشورشان، بتوانند وی را از حیطه اختیار ساقط نمایند. چرا در میهن ما که متأسفانه شرایط حکومت بی خردان اسلامی به وجود آمد؛ و یک حاکمیت جمهوری از نوعی که در هیچ کجای دنیا مرسوم نبود بر سر کار آورده شد. مردم نباید از این حق قانونی خودشان بهره مند گردند؛ و از آنچه که متعلق به ایشان می باشد؛ مخصوصا حقوق مدنی و سیاسی خودشان استفاده کنند و سود ببرند؟!

سه نکته در پاسخ به این پرسش موجود است. یا نمی توانند، یا نمی دانند، و یا نمی خواهند. چنانچه که ندانند، وظیفه تک تک ما(کسانی که می دانند و یا مدعی دانستن می باشند)؛ این است که به هر روشی که بتوانیم؛ بر آگاهی های مردم میهن مان، که حق هموطنی بر گردن ما دارند بیفزائیم. و آنان را از تاریکی بی خبری نسبت به هرچه که بر سرشان می آورند هوشیار نمائیم. مورد دیگر هم این است، که این مردم از آنچه که بر سرشان آورده می شود آگاه باشند؛ ولی نمی توانند کاری را پیش ببرند. افزایش میزان توانمندی های مردم ایران، برای مبارزه با سودپرستان حاکم بر سرزمین شان، هیچ شباهتی به مداوای بیماران را ندارد. زیرا توانمند گشتن افراد در هر جامعه ای، نکته ای شخصی و مربوط به سیستم جسمی و فکر و روحی خود ایشان می باشد. و کسی نمی تواند آن را به ایشان تزریق نماید. مورد آخر نیز نخواستن آنها است. این مورد نیز بر می گردد به میزان آگاهی های ایشان نسبت به محیط اطراف شان، و آنچه را که بر سرشان می آورند!

آنچه که مسلم است، چنانچه بینش های علمی مردم، بخصوص در ارتباط با مسائل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی افراد در هر جامعه ای، به مرض محدودیت و بی سوادی و بی ثباتی و بی محتوائی مبتلا شده باشند. امری است که فقط با یک نسخه شفا خواهند یافت. ایجاد تقویت فکری و عملی با جدیت کامل و در کنار دیگران، که در یک عبارت خلاصه می شود؛ داشتن اتحاد و همبستگی ملی میهنی است. تا از همدیگر بیآموزیم و در کنار یکدیگر بتوانیم؛ موجودیت بدترین باکتری نفوذ نموده در ساحت مقدس میهن باستانی مان را، نابود نموده و از میان برداریم. چرا که….. : ” برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی**** که در نظام طبیعت، ضعیف پامال است” !

محترم مومنی

مقاله قبلیرابرت لوینسون، پرونده تازه ای علیه جمهوری اسلامی؛ فرامرز دادرس، کارشناس اطلاعاتی
مقاله بعدیحسنی مبارک آزاد شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.