خود گوئی و خود خندی ، عجب مرد هنرمندی! محترم مومنی روحی

0
330

همه چیز از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ شروع شد. موضوع دسترسی به منابع سرشار انرژی فسیلی در خاورمیانه، آنقدر برای قدرتمندترین سرزمین جهان جاذبه داشت؛ که ابرسیاستمداران آنجا مصمم گردند؛ که حتی با وارد نمودن زیانی هنگفت به کشورشان، سر و کله خودشان را در این بخش از کره زمین آفتابی کنند. تا که بتوانند آرام آرام ایده های مهم سیاسی و اقتصادی خویش را، در بسیاری از ممالک حاضر در خاورمیانه تحقق ببخشند. به همین خاطر، یکباره در روز موعود(یازدهم سپتامبر۲۰۰۱)، دو هواپیمای جنگنده با سرعتی سرگیجه آور، در آسمان شلوغ ترین ایالت کشور آمریکا در نیویورک به پرواز درآمدند؛ و یکی از آنها خودش را با بدنه یکی از برج های دوقلو(بر روی ساختمان پنتاگون= وزارت امور خارجه ایالات متحده) بزند و آن را تخریب کند. البته بعد از مدت کوتاهی، ویدئوهائی بر روی رسانه های اینترنتی افشاگری نمودند؛ که این کار(تخریب برج های دوقلو) از داخل ساختمان صورت گرفته بود؛ و هیچ ربطی به آن حمله هوائی نداشت. دلیل شان هم این است؛ که حفره عمیقی در وسط سالن آن ساختمان دیده شده، که به یک انفجار از زیر همان زمین مربوط می شود؛ به هیچوجه نمی توانسته به وسیله برخورد هواپیما به برج ایجاد شده باشد. انتشار دهندگان آن تصاویر معتقدند؛ که این کار به طور عمد و از داخل صورت گرفته، و پرواز دو هواپیمای مربوطه صرفا به خاطر ایذ گم کردن بوده است!

پس از این رویداد عمدی یا حقیقی، آمریکائی ها خلبانان آن هواپیماها را، از عوامل گروه تروریستی « القاعده » که در عربستان سعودی بودند معرفی نمودند. و برای دستگیری آنها و پیگیری آن اتفاق اعلام کردند: رئیس گروه مورد نظر ( اوسامه بن لادن) به افغانستان گریخته است. بر اساس این داستان ساخته شده، جهت دستگیری وی به درون کشور افغانستان رفتند. تا که با دستگیر نمودن بن لادن ماجرا را خاتمه بدهند!

در پایان جنگ هشت ساله میان ایران و عراق نیز، با عنوان کردن این مطلب نادرست که صدام حسین دارای بسیاری سلاح هسته ای است؛ نقشه کارسازی هم برای حمله کردن به عراق تدارک دیدند. از یک سو صدام را تشویق به حمله نمودن به کویت کردند؛ و از طرف دیگر خودشان جهت کم نمودن روی صدام حسین به عراق حمله نمودند. تا که کویت را از سیطره ی رئیس جمهور عراق رهانیدند. صدام حسین که نمی خواست زنده اش به دست آمریکائی ها بیفتد؛ از کاخ ریاست جمهوری گریخت و در جائی نامعلوم مخفی شد. مهاجمان آمریکائی هم هر چه که جستجو کردند؛ هیچ اثری از سلاح های اتمی در بغداد و یا در سایر شهرهای عراق نیافتند. اما خود صدام را از درون یک بیغوله ای در بیابان پیدا و دستگیر کردند!

از زمان تخریب برج های دوقلو تا کنون، که هژده سال می گذرد؛ برای وارد کردن نظامیان خودشان به سایر کشورهای خاورمیانه نقشه های زیادی کشیده اند. در سال ۲۰۱۴ میلادی(زمانی که عراق در اشغال نظامیان پرزیدنت جورج دبلیو بوش بود؛ درب زندان های عراق را گشودند. و یکی از افراد القاعده را که سالها در آنجا زندانی بود را آزاد ساختند. ابوبکر البغدادی به شرطی از زندان آزاد گردید؛ که مانند گروه القاعده، یک مجموعه تروریستی اسلامی را گردآوری نماید.( به دو هدف، ایجاد وحشت در منطقه، و خراب کردن کامل دین اسلام)، او هم بعد از آزادی از زندان عراق، به طور مستمر در تلاش است؛ که با عنوانی که به گروه وحشی خودش داده(گروه الجهاد) جهت اثبات برتری مسلمان های اهل سنت به ویژه فرقه سنی وهابی نسبت به شیعیان، برای دستگیری و کشتن شیعیانی که زیر بار خواسته های ایشان نروند؛ با زدن گردن های دستگیر شدگان، یک قیام جهادی اسلامی را ارگانیزه نمایند!

بعد از سازماندهی تشکیلات تروریستی الجهاد، ابوبکر البغدادی به موصل حمله کرد؛ وقتی که آنجا را فتح نمود. در مسجد بزرگ اهل سنت در موصل، خودش را خلیفه دولت اسلامی عراق و شام نامید؛ که به اختصار داعش نامیده شد(دال = دولت، الف = اسلامی، عین = عراق، شین = شام)، آنوقت بود که مردم دنیا به وضوح دانستند؛ که داعشی فقط در عراق متمرکز نیستند. بلکه در سوریه نیز به اعمال تروریستی وحشیانه خودشان مشغول می باشند!

سوریه که به خاطر اختلافات عمیقی که میان عده ای از شهروندان این مملکت با رئیس جمهور شان بشار اسد داشتند؛ در بحرانی نگران کننده به سر می برد؛ با حضور داعشی ها که ظاهرا به هواخواهی مخالفان بشار اسد وارد سوریه شده بودند. این کشور در شرایط بسیار ناهنجار سیاسی و نظامی و اقتصادی قرار گرفت؛ که رئیس جمهور سوریه، با پیشنهاد کمک های نظامی حکومت اشغالگر اسلامی و نیز ریاست جمهوری کشور روسیه بلافاصله موافقت نمود. از همان موقع تا کنون، دولتمردان آمریکا در صدد هستند؛ که جهت نجات دادن مردم سوریه از مخمصه ای که بدان گرفتار شده بودند. حدود دو هزار نیروی نظامی خودشان را در این سرزمین بلازده مستقر نمایند!

به زبانی دیگر، هم اکنون ایالات متحده آمریکا، در افغانستان، عراق، سوریه و نیز کشورهای پاکستان و ترکمنستان که از دیرباز در آن ممالک پایگاه نظامی داشته اند؛ دارای پایگاه های نظامی متعددی در منطقه خاور میانه می باشند. بنابراین اکنون همه تلاش خویش را به کار می برند؛ تا باز هم درون منطقه به مناطقی دیگر دسترسی داشته باشند. تا که در این رهگذر، بخش بزرگی از این گوشه ی گیتی را در اختیار خویش بگیرند!

خانم سارا هاگبی سندرز سخنگوی کاخ سفید دو روز پیش اعلام نمود: کاخ سفید تصمیم دارد؛ که تا بیرون راندن آخرین فرد از گروه داعش از سرزمین سوریه، همچنان با همین تعداد دو هزار نظامی آمریکائی در سوریه بماند. همواره هرگاه که آمریکائی ها ضد داعشی ها چیزی را مطرح می کنند؛ در حیرت فرو می روم؛ اینها که خودشان ابوبکر البغدادی جانی را از زندان صدام آزاد کردند؛ و با دادن پول و امکانات دیگر به او، این گروه وحشی را به وجود آورده اند. هرگاه هم که نیاز باشد؛ با گرفتن مبالغی گزاف از سعودی ها، انواع سلاح های جنگی را به آنها تحویل می دهند. تا در اختیار البغدادی بگذارند(زیرا عربستان یکی از تامین کنندگان سلاح های مورد استفاده این گروه جنایتکار است) ؛ چگونه دم از مبارزه و جنگیدن با داعش را می زنند؟!

احتمالا اینها نیز، همانند سرکردگان حکومت جنایت پیشه اسلامی(یکی دیگر از اشتباهات تاریخی ینگه دنیادر ایران )، همچون کبک سرشان را زیر برف نموده اند؛ تا کسی آنها را نبیند. وقتی که از مقابله با داعشی ها سخن می گویند؛ باید به ایشان گفت: « خود گوئی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی » ؟!!
محترم مومنی

مقاله قبلیهشدار شیرین عبادی علیه تبلیغات گمراه کننده ارتش سایبری
مقاله بعدیدلار از مرز 5200 گذشت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.