” تلنگر ” بخش بیست و ششم، سلول های مخفی داعش، ارباب هستند یا نوکر؟!

0
290

مسأله عملیات تروریستی در جهان، سابقه ای نسبتا طولانی در دنیا دارد. پیش تر، یک فرد مهم سیاسی مورد حمله تروریستی واقع می شد. اما در دو دهه اخیر در گیتی، شائبه های ترور مردم عادی و بی گناه، و افرادی را که دست شان دور از آتش سیاست نیز هست؛ به چنین مصیبت هائی دچار گردانده، و ایشان را هم به کشته شدن کشانده است. بر مبنای ضرب المثل زبان شیرین پارسی: ” چنانچه جائی آتش بگیرد، خشک و تر با هم می سوزند. ” و اکنون همان شرایط برای ساکنان این کره خاکی به وجود آمده، و خشک و تر یکجا در حال سوختن می باشند!

بدیهی است که بسیاری از کنش های منفی مردم در هر کجائی که زندگی می کنند؛ در دو امر زیربنائی مادی و معنوی ریشه داشته باشند. مادی خواهند بود، چنانچه جنبه های سودجویانه در آن رخنه کنند. معنوی جلوه خواهند نمود، اگر که مدارج ترقی کردن های قدرت پرستانه در آن ایفای نقش نمایند. چرا که همه انجام شدنی های روزگار کنونی در جهان امروز، یک سرشان به مادیات، و سر دیگر آنها به معنویاتی بند می باشند؛ که در زندگانی مردم دنیا نقش کلیدی و تعیین کننده دارند؛ و موجب فرو افتادن یا رشد نمودن ایشان را فراهم می سازند!

در گذشته، که بخش تصمیم گیری در جائی، نسبت به بزرگ یا کوچک بودن آن، بر عهده یک نفر که همه کاره آنجا بود قرار داشت؛ کدخدا در روستا، بخشدار و فرماندار و شهردار و استاندار در محل حاکمیت خودشان، مسؤل رویدادهای خوب و بدی که در منطقه زیر نظارت و ریاست آنان اتفاق می افتاد بودند. رعایت سلسه مراتب در مسؤلیت پذیری شان هم، از کدخدا به بخشدار و از او به فرماندار و سپس به شهردار و استاندار در حرکت بود. سپس تمامی اینها در یک گزارش مفصل به وزارت کشور انتقال می یافتند؛ تا جناب وزیر با کیاست سیاستمدارانه خویش، مشکلات پیش آمده را حل و فصل بفرمایند؛ و دلائل رخ دادن آن اتفاقات ناگوار در مملکت را از میان بردارند!

ولی متأسفانه در موقعیت کنونی در میهن ما، چنین سلسله مراتبی اگر هم وجود داشته باشند؛ آنقدر رابطه ای انجام می گیرند؛ که در هر سطر گزارشی که به دست مسؤل مربوطه می رسد؛ جناب شان به دنبال یافتن مطلبی و موردی ناب در گزارش مورد نظر خویش، جهت به دست آوردن بهره ای معنوی یا سودی مادی می گردد. بر همین اساس ایشان نیز، هیچ کاری یا برنامه ای، برای به درستی به انجام رساندن مشکلات آنها انجام می دهد؛ و نه به خوبی نتیجه مطلوب را نصیب ملک و ملت می نمایند!

در نهایت تأسف، کسانی که از نزدیک به چهار دهه پیش تا کنون، مدیریت سرزمین بزرگ و باستانی و دارا و زیبای ما را به دست های بی کفایت و نا کارآمد خود گرفته اند؛ بیش و پیش از آنکه به منافع ملی مردم در کشور بها بدهند و به آن توجه داشته باشند. در صدد رساندن خود و فامیل شان، به درجات بالای مادی و غیر مادی خویش هستند؛ که عدم دسترسی آنها به جایگاه و ثروتی که در نظر گرفته اند؛ از ایشان دیوانگان افسار گسیخته ای را می سازد؛ که جهت دستیابی به اهداف غیر انسانی و ضد ایرانی خودشان، به هر کاری که تضمین کننده منافع شخصی ایشان باشد می پردازند!

جنگ و صلح ماههای اخیر، میان دو شخصیت اول و دوم رژیم اشغالگر آخوندی در ایران، به چنان وجهی از آشکاری آن نمایان گشته است. که هر فردی می تواند با مشاهده حمله های بیانی و غیر مستقیم سید علی خامنه ای و حسن روحانی به یکدیگر، به سطح و عمق اختلافات این دو، در زمینه های مدیریتی آنها در کشور پی ببرد!

 ما مردمی هوشمند و صاحب درایت هستیم. چنانچه یک تمثیل بین المللی گفته: ” اگر هوش ایرانی و دقت ژاپنی را در هم بیآمیزید؟ جهان در اختیار دارنده ی این دو امتیاز خواهد بود. ” ؛ حال با این وصف، چرا مردم ایران تا کنون، به این امر مهم نرسیده اند؛ که هیچیک از دارندگان قدرت سیاسی در کشورشان، کمترین کار مثبتی جهت رشد و ترقی این مردم نمی نمایند؟ تحلیل رفتن زمینه های هوشمندی ایشان نیست؛ که چنین مشکلاتی را برای آنها پیش آورده است. بلکه حاکمیت اهریمنی کنونی در کشورمان، با به وجود آوردن انواع معضلات فردی و اجتماعی برای مردم ایران، چنان دست و پای ایرانیان را بسته است؛ که خیلی هنر داشته باشند، فقط می توانند به خویشتن بپردازند؛ و در نهایت مشقت، فقط بتوانند به روز زندگی بکنند. اگر هم بلائی سرشان بیاید، چه بسا قادر به درک آن هم نباشند؛ چه رسد به رفع نمودن آن و خلاص کردن خودشان؟!

مزوران و جانیان حکومت منفور اسلامی به درستی دریافته اند؛ که دمیدن صبح دولت شان به انتها رسیده، و به زودی شامگاه و پایان یافتن آن را شاهد خواهند بود. همانطوری که به خوبی می دانند؛ این مردم به ستوه آمده از شر وجود این نامردمان حکومتی، جعبه های باروتی هستند، که به مجرد برخورد یک جرقه بر چنان جعبه آکنده از باروت، آنچنان شعله ور خواهند گشت؛ که آب های اقیانوس هم، جلوگیر انتشار شراره های غیظ و نفرت ایشان به دستگاه حاکمه نخواهد بود!

یک ” تلنگر ” مهرورزانه بر قامت میهن پرستان ایرانی کافی است؛ که به ایشان یادآوری نماید؛ بیش از آنکه شما از این جانیان وحشت دارید؛ آنها از تک تک شما در واهمه می باشند. خودتان را دست کم نگیرید؛ و با اعتماد به نفس کافی و کامل، بر اندام نفرت انگیز حکومت شان بتازید؛ و مشاهده کنید که به چه آسانی خودشان را، از تماس شعله های خشم شما دور و مخفی می نمایند؟ کافی است که همگی تان، با در دست داشتن ” تلنگر ” های دشمن شکن، به پا خیزید و به سوی دشمنان حتمی خود و اشغالگران میهن تان بشتابید؛ تا از بهره بدون تردید آن سود مورد نظرتان را به دست بیآورید. بسیاری از هم میهنان شما، به ویژه در میان آرتشیان میهن پرست کشورمان، حتی در بین سپاهیان پاسدار هم، در انتظار آن هستند؛ که شما برخیزید و حاکمیت جمهوری پلید اسلامی را، مورد هجوم و یورش خشم میهن پرستانه خویش قرار بدهید. تا آنها نیز به ندای سرنوشت ساز شما پاسخ مثبت بدهند؛ و به یاری تان بیایند. تا همگی تان یکصدا و همرزم و متحد، بر این دژخیمان وحشی بتازید؛ و همگی شان را ” تلنگر ” باران کنید!

شما ملت ایران به هیچوجه تنها نیستید؛ بسیارند کسانی از همین دولتی ها و حکومتی ها، که ایشان نیز از ستم آخوندهای زیاده طلب و جنایت پیشه به تنگ آمده اند. اما در مقام مقایسه، تعدادشان در حد شما نیست؛ که شخصا به این مهم دست بزنند. همانگونه که اقدام کنندگان به شکل گیری چنین حاکمیت اهریمنی در ایران، مورد لعن و نفرین دائمی همگی ما می باشند. شما کوشندگان راه رساندن ملت به سرمنزل آزادی نیز، زین پس در کل تاریخ ایرانزمین، به عنوان نجاب بخش های یک سرزمین اهورائی و ملتی آریائی، از یوغ استبداد حاکمیت جاهلانه اسلامی شهرت خواهید یافت!

از حضور چند سلول داعشی مخفی در کشورتان، هیچ واهمه ای نداشته باشید. زیرا مطرح کردن چنین امری، از سوی سران قدرت پرست و زیاده طلب جمهوری وقیح اسلامی است؛ تا که اسباب وحشت شما را به وجود بیآورند. و طبع سربلند آزادیخواهی تان را، با برپائی چنین نمایشات مذبوحانه ای، به پائین بیاورند و از والائی اش بکاهند؛ تا شما را در موضع ضعف و خلسه روانی قرار بدهند. در بازی شطرنج، اگر نخواهید که از رقیب شکست بخورید؛ ناگزیر به حمله کردن هستید. اکنون در بازی شطرنج نجات دادن خود و میهن تان، از یک مصیبت سه دهه ای، از چند داعشی که ارباب مخفی و نوکر آشکار همدیگر می باشند؛ هراسی به دل راه ندهید؛ به پا خیزید و بر دشمن بتازید، تا با حمله پیروزمندانه تان، قافیه حیات سیاسی این بدنامان روزگار را، چنان بر آنان تنگ نمائید؛ که این کار فقط به دست باکفایت یک ملت میهن پرست تحقق خواهد یافت. به پا خیزید که ….. ” تأخیر، موجبات پشیمانی تان را فراهم نیآورد.” !

محترم مومنی

 

مقاله قبلیدنزل واشنگتن وارد یک پروژه قانونی ولی بی‌نام شد
مقاله بعدیتیلرسون: سیاست ما در ایران، حمایت از عوامل داخلی برای انتقال مسالمت آمیز قدرت است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.