آیا انقلاب دیگری در ایران باید کلید بخورد و ضرورت آن؟!

0
276

در روزگاری که کشور ما، توسط رئیس جمهور دموکرات ایالات متحده جیمی کارتر، جزیره ثبات در منطقه نامیده شد(در سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت میلادی، هنگامی که وی در ایران میهمان پادشاه میهن مان بود.)، چند ماه بعد از آن، انقلاب سیاه و شوم اسلامی در مملکت ما کلید خورد؛ و سامانه کهندیار ما را، دچار آشوبی نا به هنگام و غیر منتظره نمود. که پس از آن تا کنون، هنوز مردم آریائی این سرزمین اهورائی، رنگ آسایش و آرامش و شادی و رفاه را به خود ندیده اند. به همین خاطر و جهت باز گرداندن آنهمه موارد مثبت و مفیدی که در کشورمان داشتیم؛ کلید خوردن یک انقلاب فراگیر دیگر، و عقب نشینی مردم از موضعی که سی و هشت سال و چهار ماه پیش بدان وارد گشتند؛ خود و هم میهنان شان را به این روز سیاه نشاندند. الزامی ترین حرکتی است، که اقدام به آن، فقط و فقط نیازمند دارا بودن یک جو غیرت ملی، و یک ارزن همت میهن پرستانه است. تا که در این رهگذر بتوانند؛ بدترین، بی آبروترین، پست ترین، پلیدترین، تنهاترین، جانی ترین، خبیث ترین، دنی ترین، رذل ترین، زورگوترین، ستمکارترین، شیادترین، فاسدترین، قساوت پیشه ترین، مستبدترین، ناانسان ترین و وقیح ترین حاکمیت جهان را، از کشور خویش بتارانند؛ و از مملکت پاکان و نیکوسرشتان میهن شان، به دیار نیستی و نابودی ایشان بگریزانند!

که صدالبته این حق نسل کودک و جوان کنونی و آتی ملت ایران است؛ که انتظار رخ دادن چنین امر مهمی را، از پدران و مادران و هم میهنان دوراندیش خویش داشته باشند. چگونه حق مسلم این چشم انتظاران به رهائی زادگاه مقدس شان را، برای آنها محقق کنیم و به آنان برسانیم؟ درک شرایط بدتر از حالای ایران، که در آینده نزدیک نصیب مان خواهد شد؛ برای ما خیلی هم سخت نیست. به خبرها که توجه نمائیم؛ ملاحظه خواهیم کرد، که دشمنان همیشگی ما و میهن مان، با چه تلاش پیگیرانه ای، در صدد تکه تکه نمودن این کهندیار باستانی هستند؛ تا با استیلا بر ایران شمالی، ایران جنوبی، ایران های شرقی و غربی، بتوانند در چنین سرزمین آکنده از نعمت و موهبت های طبیعی روی زمین و زیر آن، که در ایران مان به فراوانی داریم؛ با گذراندن تعطیلات شان در ییلاق ها و قشلاق های این مملکت بزرگ، زیبا، ثروتمند، سبز و چهار فصل در طول یک شبانه روز(که در بیشتر مواقع، در شمال زمستانی و در جنوب تابستانی و در غرب بهاری و در شرق پائیزی است.)، همه روزه، با سفرهای هوائی بتوانند؛ هر چهار آب و هوای بی بدیل آن را تجربه نمایند و از آن لذت ببرند!

ننگ مان باد اگر اجازه بدهیم، ایران چهارپاره و تجزیه شود. و این حرامیان زیاده خواه و فرصت طلب خارجی و داخلی را، به آرمان پلید چند صد ساله ایشان سوق بدهیم. اولین کسانی که برای بقا و دوام خویش در ایران، اجازه چنین رویداد شومی را به جهانخواران غربی و شرقی دنیا خواهند داد؛ همین قوم فاسد و جنایتکار تازی تباران حاکم بر ایران می باشند؛ که بدون تردید به دست نشاندگی یکی از ابرهای قدرتمندی، که چنین ارمان شومی را دارند رضایت خواهند داد. تا برای ماندن بر قدرت و سود بردن از موهبت های موجود در ایران، سه بخش آن را دودستی به ایشان تقدیم کنند؛ و بخش دیگر را برای تا پایان عمر منحوس خود و نسل پلید آینده شان تصاحب نمایند. حتی اندیشه اش هم آدمی را آزار می دهد. چه رسد به شکل گرفتن نقشه های کشورگشایانه ایشان، و به حقیقت پیوستن این طرح ایران برباد ده؟!

چه کنیم که دچار اینهمه خواری و زبونی نشویم؟ و به دلیل رخوت و سستی زیانباری که پیشه نموده ایم؛ در صفحات زرین تاریخ افتخار آمیز ایران مان، چنین برگه ی خفت آوری را، به نام خودمان در آن ثبت ننمائیم؟ و با بی خیالی و بی تدبیری خویش، سند یک شکست بدون تردید و نکبت آورنده را، در کارنامه ملت همیشه سربلند میهن اهورائی مان ثبت نکنیم؟!

روزهای فراموش نشدنی تظاهرات میلیونی سال 88 خورشیدی را به یاد بیآوریم. می دانیم، دیدیم و شنیدیم، که تعدادی از بهترین فرزندان ایرانزمین، در آن تظاهرات حق طلبانه، دستگیر و زندانی و شکنجه و کشته شدند. رسیدن به همه آرمان های ملی مردم به پا خاسته آن موقع، و به ثمر رسیدن امیدهای ملی و همگانی ایشان، که جهت دست یافتن به حق شان، که مورد خیانت برخی از خودشان قرار گرفت؛ و به همین دلیل به پا خیزی شان ادامه نیافت. و حقی که به آن چشم دوخته بودند به دست شان نرسید. به نکات مثبت و منفی آن بپردازیم؛ تا بتوانیم برای تجدید کردن یک تظاهرات میلیونی دیگر در کشورمان، و کلید خوردن یک انقلاب وسیع تر از سال های 57 و 88 ، برنامه ریزی صحیح، و اجرای درست آن، و به نتیجه رساندن یک آرزوی سی و نه ساله، دودمان آخوندهای اشغالگر و زورگو و جنایت پیشه را، با آتش غیظ و شعله های انتقامجویانه آن، بسوزانیم و خاکستر نمائیم. تا خویشتن و سایر عزیزان مان را، به سرمنزل مقصود و حفظ تمامیت ارضی و استقلال کامل میهن بزرگ مان نائل گردانیم؟!

وضعیت کنونی ایران، خیلی نگران کننده و خطرناک است(برای سردمداران حکومت شیاد اسلامی)، بدنه حاکمیت بسیار ضعیف و آسیب پذیر شده است؛ به خاطر اختلافات میان مهره های اصلی رژیم، کم ترین اعتمادی میان ایشان نسبت به همدیگر باقی نمانده است. هرج و مرج اجتماعی گریبان مسؤلان جمهوری آخوندی را چنان گرفته، که همه روزه در انتظار شنیدن بدترین خبرها در مورد خود و حکومت ننگین شان هستند. به تصویب رسیدن قوانین ضد حکومت اسلامی در ایران در کشور آمریکا، احتمال بروز حمله نظامی ایشان به مراکز حساس دستگاه های دولتی در ایران، توپیدن های غیرمستقیم رهبر و رئیس جمهور به همدیگر، ایجاد اختلافات درون هسته های مرکزی رژیم، و سوء استفاده های نوکران اهریمن از آن، برای به دست آوردن همه گونه امکانات مادی و معنوی در کشور، و تعداد بسیاری از اینگونه شرایط داخل ایران کنونی، نمایانگر موجود بودن ضعف بسیار درون تمامی مراکز دولتی و نظامی و حکومتی، از جمله اختلافات بین اعضای برتر شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری و رؤسای سه قوه، مجمع تشخیص مصلحت نطام، با سازمان تبلیغات اسلامی، بنیاد شهید، سپاه پاسداران، پیایگاه های بسیج بیست میلیونی، کمیته امداد امام و بیت منفور رهبری، چنان ایشان را در موقعیت تضعیف روزمره وارد نموده است؛ که مانند حباب با وزش نسیم می ترکند و نابود می گردند!

با توجه به چنین شرایط یاری رسانی، بر همگی ماست که از این فرصت طلائی سود ببریم؛ و با یک حرکت جانانه و به پا خیزی قهرمانانه و حق طلبانه، خود و سرزمین مان را، از یک آفت چهل ساله پاک نمائیم. تا باری دیگر، از غیرت ملی – میهنی خویش، جهت رسیدن به معنای راستین آزادی، بهره ببریم و سرمایه گذاری کنیم!

یا این(کلید خوردن انقلابی آزادی بخش)، و یا با ماندن بر جایگاه خفت آور و ننگ آلود ” امت اسلامی ” بودن، در حکومتی ضد ایرانی و تازی تبار درجا بزنید؛ و بر تیره بختی های کنونی خویش بیفزائید!

محترم مومنی

مقاله قبلیکارگردان «راکی» درگذشت
مقاله بعدیحمله موشکی سپاه پاسداران به مواضع داعش
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.