آنچه که آنها را از قدرت خواهد انداخت؛ سوء تدبیر است نه آمریکا و …! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
368

سران حاکم در بعضی از کشورهای جهان، که سیستم دموکراسی در آنها نقش حکمرانی را ایفا می کند. بدون به وجود آمدن مشکلات غیر قابل حل، به اداره کردن سرزمین شان مشغول می باشند. برخی دیگر از سرزمین های دنیا نیز هستند؛ که دموکراسی در آنها هیچ معنای خاصی را بیان نمی کند. با وجود حاکمیت مستبدانه آنجا، به خاطر عادت کردن ملت آن مملکت به این گونه مدیریت در کشورشان، آنها یا اصلا هیچ بهائی به آنچه که در میهن ایشان اتفاق می افتد نمی دهند؛ و یا رخ دادن هر رویدادی در دیار ایشان، هیچگاه آنان را وا نمی دارد؛ که برای گرفتن حق خود از مدیران آن سرزمین، نه به حق طلبی روی بیآورند؛ و نه اصولا از حقوقی که به آنها تعلق می یابند با خبر می باشند. اما سرزمین هائی هم وجود دارند؛ که نه دموکراسی در آنها معنای خاص خودش را دارد؛ و نه ملت آن دیار می توانند در این باره سخنی بر زبان بیآورند. چرا که در اینگونه از ممالک گیتی، که ابعادی از دیانت و قوانین مذهبی را در خود دارند؛ بر اساس موازین دینی مردم آن سرزمین، که اداره کشورشان، به وسیله کسانی انجام می گیرد؛ که از ابزار دین به عنوان سپری در برابر دیدگاه های مخالف با کارهای خودشان استفاده می نمایند؛ اینها تمام اشتباهات و سوء تدبیر های خویش را، در پشت نقاب همین سپر غیر قابل مشاهده پنهان می نمایند. تا به خطاهای خود، تبلوری از حاکمیت دینی را ببخشند!

تا حدود شش ماه دیگر، به ننگین ترین روزی که در دفتر تاریخ ایران ثبت شده است می رسیم. به ماه بهمن و بیست و دومین روز آن، که یادآور یکی از بدترین و خشم آورترین رویداد حیله گرانه ای است؛ که به دست دشمنان خارجی و داخلی کهندیار اهورائی مان شکل گرفت؛ و آن بلائی را که هرگز در اندیشه هیچیک از ما نمی گنجید را بر سرمان آورد. انقلاب منفور و سیاه و شوم اسلامی، در شرایطی در ایران به وقوع پیوست؛ که بیشترین ممالک گیتی و ملت های شان در آن زمان، بر پیشرفته بودن و انسانی مدیریت شدن سرزمین ما اذعان کامل را داشتند. زیرا به آشکارا برای شان قابل تشخیص بود؛ که انبوه ثروت ملی مردم ایران، برای رشد دادن این سرزمین و ملت آن، به سوی برابری با کشورهای مدرن و مترقی دنیا هزینه می شد؛ و می رفت که ایران دست کم در منطقه خاورمیانه، مهم ترین سرزمینی به شمار بیاید؛ که در تمامی زمینه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، بیش از بقیه ممالک این بخش از کره زمین، پیشرفت کرده و بر سر زبان های همگان باشد!

اما آنهائی که از رخ دادن چنین ترقی شایان توجهی در ایران، در بیم و هراس زایدالوصفی به سر می بردند؛ و همواره از خوف جلوتر افتادن ایران از خودشان در دنیا، تلاش داشتند تا هیچگاه نگذارند؛ که این مورد مثبت در باره مردم کشورمان تحقق بیابد؛ و با کوشش های پادشاه دلسوز به ایران و ایرانی، به ایده های مبتکرانه ایشان شکل شدن به خودشان بگیرند. از اینرو، دشمنان ایران و بدخواهان پادشاه آن، جهت پیشگیری نمودن از رخ دادن چنین امر مهمی، در پی ایجاد کردن موانعی بر سر راه پیشرفت های همه جانبه بودند؛ و اجازه کم ترین توسعه و ترقی سازنده ای را به ایران و ایرانی نمی دادند!

بر اساس چنین تصمیم خطرناکی که برای میهن مان ترسیم گشته بود. سران حکومتی ممالک متعددی از چرخه هستی در دنیا بر آن شدند؛ که به اتفاق یکدیگر و با به وجود آوردن تمهیداتی فریبکارانه، تار و پود حکومت پادشاهی پهلوی را از هم بگسلند؛ و با گماردن یک حاکمیت کاملا عقب مانده و فناتیک و واپسگرای اسلامی در ایران، ملک و ملت را به یک باره دستخوش شدیدترین شکست های تاریخی خودشان بگردانند!

با این شیوه و با بهانه های مربوط به نارضایتی های شان نسبت به حضور پادشاه میهندوست ایران شادروان محمدرضا شاه پهلوی، بر راس سازمان کشورهای صادر کننده نفت در جهان، که با نام اختصاری « اوپک » شناخته می شود قرار داشت. در مکانی به نام « گوآدالوپ » گرد آمدند. تا نقشه سرنگونی رژیم پادشاهی پهلوی در ایران را، با همدستی با همدیگر به منصه ظهور برسانند. در این رابطه از آخوند بدنام و روحانی مخالف با پادشاه ایران، از خمینی دجال استفاده کردند. تا با خارج نمودن وی از آب نمکی پانزده ساله، با تطمیع کردن وی، او را جهت به وجود آوردن انقلاب سیاه اسلامی در ایران، آماده کردند. قرارشان را هم برای روز ۲۲ بهمن ۵۷ گذاشته بودند. که حاکمیت استبدادی و جنایتکارانه اسلامی را در ایران بنا کند!

از آن تاریخ تا کنون، که این حکومت اهریمنی در کشورمان دارای قدرت است. برای مردم ایران هنوز کم ترین سودی که نداشته است بماند. زیانبارترین موقعیت های فردی و اجتماعی را هم برای شان به وجود آورده اند. نزدیک به چهل سال تمام از اداره شدن ایران به دست این بلاهت پیشگان می گذرد. هنوز یک رونق قابل تعریف و یک پیشرفت دارای اهمیت برای ایران و ایرانی را به بار نیآورده اند. اما تا بخواهید و بپندارید؛ صدها و هزاران بی دبیری و اشتباه کاری داشته اند؛ که روزگار مردم ایران را، و موقعیت کشور در جهان را، روز به روز بدتر و تیره تر نموده اند. هرگاه که مردم به جان آمده کشور، زبان به دادخواهی و اعتراض گشوده اند. یا جای شان در سیه چال های دژخیمان رژیم بوده است. یا بسته شدن به جوخه دار، که با اعدام شدن آنها، درس واهمه داشتن از حکومت را به ملت بدهند!

خمینی اما وقتی که به قدرت رسید؛ بر سر اربابان خود کلاه بزرگی گذاشت؛ و سر دشمنی با آنها را داشت. شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار!!! که اینها را به چنین موقعیت و مقام و منزلتی رسانده بود. همه روزه در تمامی خبرگزاری های جهان مشاهده می کرد؛ که سران اشغالگر جمهوری ننگین اسلامی، که خودشان آنها را به این قدرت رسانده بودند؛ چگونه عبارت « مرگ بر آمریکا » را، به عنوان مهم ترین شعار ملی رژیم ملاها در ایران، از زبان هواداران و امت کثیف و نجس ایشان به همه دنیا می رسانند؟!

از اوائل روی کار آمدن این جمهوری جهنمی، تا هم اکنون که حدود چهار ماه به چهل سالگی عمر ننگین شان باقی مانده، هنوز یک عمل سنجیده و برنامه بدون عیب و نقص از ایشان دیده نشده است. ولی هر چه که بخواهید، بی تدبیری و دوز و کلک و اشتباهات فاحش در کارهای شان وجود داشته و دارد؛ که در این اواخر خودشان هم در این رابطه به یکدیگر سرکوفت می زنند. حتی اگر ملت ایران هم متوجه اشتباهات و ندانم کاری های این بی خردان نشوند. در شرایط کنونی که کفگیر اقتصاد فلج شان به ته دیگ چپاولگری های خودشان خورده است. امت شقاوت پیشه شان نیز به این نتیجه رسیده اند؛ که ساکت ننشینند و کوس رسوائی این دزدان سر گردنه را، نه فقط نزد خود و خاصان خویش مطرح کنند. بلکه در جلسات علنی مجلس بی صلاحیت شان نیز، چنان با پرخاش های خصمانه و کلمات رکیک و حالت های خشمگنانه به همدیگر تعارف های دینی می کنند؛ که نادانی و بی تدبیری شان را، بیش از پیش در منظر توجه دیگران قرار می دهند!

سالهاست که عده ای در خارج و داخل مملکت، در این پندارند که سرانجام حکومت ایالات متحده آخوندها را از حیطه قدرت در ایران بر خواهند انداخت. آمریکائیان یا هر قدرت جهانی دیگری، جادوگر و شعبده باز نیستند؛ که با فرسنگها فرسنگ فاصله، بتوانند حاکمیتی را که دارای دو نهاد کامل نظامی هستند را از بالا به پائین بیآورند. مگر آن که با حملات نظامی هوائی بتوانند. بر این حکومت فاشیستی چیره شوند. اما این تئوری از دید مردم میهن پرست کشورمان کاملا مردود است؛ و هیچ کسی از مردم ایران، در هر شرایطی که باشند؛ به هیچ قدرتی اجازه حمله نظامی به کشورشان را نخواهند داد!

بر این اساس، مردم آبرومند ایرانزمین که در شرایط کنونی، با بدترین موقعیت اقتصادی به زندگی خویش ادامه می دهند. ترجیح شان این است؛ که خودشان پوزه ی این بی خردان دزد و جانی و شارلاتان و شیاد را، بر خاک مذلت شان بمالند؛ و به هیچ کشور و نهاد قدرتمندی اجازه هجوم به کشورشان را نخواهند داد. تحقق یافتن آرمان مردم میهن پرست کشورمان، در اثر بی تدبیری های حکومت و دولت های متعدد اما بی کفایت اسلامی در ایران شکل خواهد گرفت. نه با حملات نظامی آمریکا یا قدرت های دیگر در جهان. چنین امر مهمی(سرنگون شدن محکومت اسلامی در ایران) نه فقط آرمان اصلی و حقیقی مردم ایران است؛ بلکه مورد تائید و نظر آنانی نیز هست؛ که برای بشریت و حقوق ایشان، و دستیابی مردم کشورمان به حقوقی که به عنوان ملت ایران به ایشان تعلق دارد. می باشد!

محترم مومنی

مقاله قبلیاعتراض زینب جلالیان به تکذیب اعتصاب غذایش از سوی یک وکیل ناشناس
مقاله بعدینخست وزیر اسرائیل در واکنش به توافق نظامی جمهوری اسلامی و سوریه: از هیچ تهدیدی نمی‌هراسیم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.