۲۴ اسپند، زادروز آن یگانه تاریخ میهن مان را گرامی می داریم! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
297

میلاد افتخار برانگیز کسی که با شمع وجود اش، بسیاری از تاریکی های قرون وسطائی ایران مان را، حذف نمود و روشنائی را جایگزین آن فرمود؛ بر هم میهنان حقیقت بین و ایراندوست فرخنده باد!

در هر برهه تاریخی در کشور باستانی ما، مواردی صورت پذیرفته اند؛ که هم شادی افزا و هم غم انگیز بوده اند. هر چند که به طور دقیق نمی توان به تک تک شان اشاره کرد. اما…… « آب دریا را اگر نتوان کشید **** پس به قدر جرعه ای باید چشید » !

سخن گفتن از رخدادهای غمناک، برای هر کسی یا در هر جائی از میهن مان که اتفاق افتاده باشند. موجبات تالم خاطر ایرانیان میهن پرست را فراهم می آورند. اما بیان نمودن رویدادهای شادی افزا برای ما و میهن اهورائی مان، باعث آرامش دل عزیزان « هم میهن » می گردند؛ و به ایشان کمک می کند. تا با چنین دلخوشی هائی بتوانند؛ خورشیدهای تابناکی را، فرا روی مسیرهای ترقیخواهانه خویش بر افروزند. تا بر تعداد رخدادهای افتخار آفرین در کهندیار مان بیفزایند!

آنگاه که بزرگمردی از خطه ی سرسبز و زیبای مازندران، نتوانست ننگ حضور حاکمیت استبدادی و دینزده قاجار را در سرزمین باستانی خویش، با چنان کاستی هائی که حضور حکومت قجرهای نادان در ایران به وجود آورده بودند را تحمل کند. بر آن شد، تا که با یک کودتای میهن پرستانه علیه حکومت وقت، از آن مملکتی که کاملا به صورت دیکتاتوری و قرون وسطائی اداره می شد. سرزمینی بسازد، که در عرصه مدرنیته، با اختلاف بسیار کمی از ممالک پیشرفته آن دوران قرار بگیرد. اهمیت کنش های میهن پرستانه اعلاحضرت رضا شاه بزرگ در میهن مان، بیشتر به خاطر آن است؛ که وی با کم ترین امکانات موجود در کشور توانست؛ کارهای بزرگی مانند: ساختن تونل های زیر کوه های عظیم، به ویژه تونل « کندوان » در مسیر تهران تا استان های زیبای گیلان و مازندران، سد سازی، ایجاد راه آهن سراسری شمال به جنوب و شرق به غرب، احداث دانشگاه تهران، تاسیس بانک های شاهنشاهی و رهنی، به وجود آوردن سیستم برق و آب لوله کشی، اصلاح آرتش آن موقع از بی نظمی کامل به سوی یک آرتش مجهز و منظم و منطبق با آرتش بسیاری از ممالک دنیا به ویژه در خاورمیانه، و از همه مهم تر، برقراری دموکراسی جنسیتی میان زنان و مردان ایرانی در جامعه آن موقع را به ثمر برساند!

این ناجی ایرانزمین، که مملکت اش در حال فروپاشی به دست روسیه تزاری بود. کشوری که در حال بیشترین سوء استفاده کردن های سیاسی و اقتصادی از حاکمیت بلاهت پیشگان قاجار بود. را بیشتر و کامل تر بشناسیم!

لقب ها نام: رضا، – شهرت: پهلوی، – زاده: روستای آلاشت در سوادکوه استان مازندران در بیست و چهارم اسپند سال ۱۲۵۶ خورشیدی، – درگذشت: در چهارم امرداد سال ۱۳۲۳ خورشیدی در ژوهانسبورگ پایتخت آفریقای جنوبی،- لقب ها: رضاخان، رضا خان میرپنج، رضا خان سردار سپه، و پس از رسیدن به مقام نخست وزیری در دولت احمدشاه قاجار، در سال ۱۳۰۲خورشیدی، که تا سال ۱۳۰۴ ادامه داشت. و از همان سال ۱۳۰۴ با رسیدن به شهریاری ایرانزمین، رضا شاه به عنوان سرسلسله و بنیانگزار دودمان پادشاهی پهلوی در کشورمان نام گرفت؛ و تا بیستم شهریور سال ۱۳۲۰ خورشیدی، به خدمات بی نظیری که در طول فقط شانزده سال پادشاهی در کشور خود به ایران و ایرانی نمود پرداخت. پادشاهی آن نابغه تاریخ ایرانزمین، در شرایط بسیار سختی آغاز شد؛ و با انجام دادن مهم ترین اموری که در بالا به آنها اشاره شد ادامه یافت!

طلوع ستاره پادشاهی رضا شاه بزرگ، با غروب حکومت استبدادی و بی خردانه قجرها آغاز گردید. وی که در روستای آلاشت در سوادکوه مازندران به دنیا آمده بود؛ در خانواده ای دوران خردسالی و نوجوانی اش را طی کرد؛ که نه چندان فقیر و ندار بودند؛ و نه چندان دارا و ثروتمند. از آغاز جوانی جهت انجام دادن خدمت سربازی به آرتش آن موقع کشور پیوست؛ و به سرعت مدارج ترقی را پیمود. از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی، نیروهای قزاق به فرماندهی رضا خان تهران را اشغال کردند. رضا خان سردار سپه، که وزیر جنگ حکومت احمدشاه قاجار نیز بود؛ بسیاری از ناآرامی ها و راهزنی های درون کشور را از بین برده بود؛ و در سوم آبان ۱۳۰۲ به فرمان احمدشاه قاجار، ابتدا به عنوان وزیر جنگ و سپس به عنوان نخست وزیر کشور گمارده شد. در همین دوره بود، که تلاشی ناکام در جهت جمهوری خواهی کرد؛ ولی در سال ۱۳۰۴ خورشیدی، پادشاهی سلسله پهلوی را بنیانگزاری نمود. در شهریور ۱۳۲۰خورشیدی هم، موقعی که در جریان جنگ دوم جهانی، دو سوی ایران، شمال و جنوب مملکت در اشغال روسها و انگلیسی ها قرار داشتند. سرانجام با توطئه انگلیسی ها و به خواسته حکومت بریتانیای کبیر!!! مجبور به کناره گیری از پادشاهی گشت؛ و فرزند جوان خود محمد رضای ۲۲ ساله را، که ولیعهدی پدر را بر عهده داشت؛ به پادشاهی ایران برگزید. پیش از خروج از ایران به سوی تبعیدگاه خود در جزیره موریس در کشور آفریقای جنوبی، فرزند برومند خود اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی را، به گونه رسمی و کتبی به عنوان جانشین خویش به مجلس ایران معرفی نمود!

سرزمین باستانی ایران، در زمان پادشاهی رضا شاه بزرگ، شاهد ایجاد نظم نوین در خویشتن گشت؛ و کارنامه تاریخی مملکتی، که از زمان روی کار آمدن سلسله واپسگرا و خرافه پرست ایل قاجار، رو به انحطاط مفرط و بازگشت به قهقراء گذاشته بود. از نو آوری های آن پادشاه دلسوز و میهن پرست جان تازه ای گرفت؛ و نمونه های بارز و جالب و افتخار آفرینی از خدمات آن پادشاه بی بدیل را، در دفتر مباهات تاریخی خود ثبت نمود!
رضا شاه بزرگ ناگزیر بود؛ که برای تضمین حکومت و قدرت خود، برخی از تغییرات منفی را در کشور به وجود بیاورد؛ تا که بتواند به آرمان های والایی، که برای خانه پدری و مام میهن خویش داشت؛ رنگ محقق گشتن و ایجاد شدن را ببخشد. از جمله نمونه های این تدبیرهای منفی، بستن روزنامه های مستقل، بازپس گیری مصونیت پارلمانی از نمایندگان مجلس، از بین بردن احزاب سیاسی کشور بودند؛ و با تبدیل کردن مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی، توانست وزرای مورد نظر خود را انتخاب کند. وی همچنین با پشتیبانی دربار موفق شد؛ که زمین های حاصلخیز مازندران را، به نفع حاکمیت مصادره کند؛ و در آن زمان، ثروتمندترین مرد در ایران گردد. این تدبیر که بسیار هم مورد انتقاد دشمنان او واقع گردید. شاید که ظاهری منفی و ناخوشآیند داشته باشد. اما در حقیقت، هدف رضا شاه کبیر از مصادره زمین های حاصلخیز مازندران، به مکنت فراوان رساندن خویش نبود. بل، بر آن بود؛ که دست فئودال های زورگو و ستمگر به کشاورزانی را که رعیت آنها بودند کوتاه نماید؛ و قدرت منطقه ای ایشان را با این کار کم کند؛ و کشور را از حکومت « ملوک الطوایفی » نجات بدهد!

حزب تجدد، که با پشتیبانی صادقانه خود از رضا شاه، ابتدا به نام حزب ایران نو، و سپس به حزب ترقی تغییر نام داده بود. کمی بعد نشان داد، که ماهیت اش شباهت زیادی به حزب فاشیستی « بینه تو موسولینی » دارد؛ و بعد از تغییر نام دادن به حزب جمهوریخواه( به تقلید از حزب مصطفی کمال پاشا آتا تورک رهبر سیاسی وقت در ترکیه)، هنگامی که مشخص گردید؛ که حزب ترقی دارای اندیشه های خطرناک جمهوریخواهانه می باشد؛ به امر آن پادشاه دوراندیش به طور کلی برچید شد!

رضا شاه با به دست آوردن قدرتی بلامنازع، اصلاحات اجتماعی بزرگی را در کشور آغاز نمود؛ که هرچند قاعده مند نبودند؛ اما نشان می داد، که او خواهان ایرانی پیشرفته و مترقی بود؛ که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی و خان بازی، و از سویی دیگر، خواهان دارا بودن مؤسسات آموزشی به سبک اروپا، زنانی متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی پویا و نوین، با تاسیس کارخانه های دولتی، شبکه های ارتباطی، بانک های سرمایه گذار، و فروشگاه های زنجیره ای، برای رسیدن به هدف اش(بازسازی ایران با تصویری از غرب)، شروع به مذهب زدایی، و برانداختن قبیله گرایی، گسترش ملی گرایی، توسعه های آموزشی در کشور، و سرمایه گذاری دولتی کرد!

روحانیون آن زمان، که افکارشان هنوز در دنیای دوران پادشاهی سلسله قاجار سیر می نمود؛ با مواجهه با عملکردهای ترقی خواهانه رضا شاه بزرگ در کشور، در تکاپو بودند که قدرت را از وی پس بگیرند؛ و خودشان با به وجود آوردن تغییراتی مشابه دوران قجرها، حاکمیت دینی جدیدی را در ایران پایه گذاری نمایند. اما پادشاه دوراندیش و دانای ایرانزمین، اعلاحضرت رضا شاه کبیر هوشمندتر از آن بود؛ که در مخیله آخوندهای دستاربند آن زمان بگنجد. بر همین اساس، با تضعیف کردن موقعیت شان در هر جایی که نفوذ داشتند. همچنین با اقدام به موقع پادشاه نیک اندیش مملکت، در جهت تبعید کردن برخی از روحانیون با نفوذتر به مناطق دور از پایتخت، قدرت ظاهری و پوشالی آخوندهای خرافه آفرین زایل گردید؛ و حکومت ترقیخواهانه سر سلسله پهلوی، با موقعیتی که برای خویش به وجود آورده بود. اقدام به تحقق بخشیدن به آرمان های توسعه طلبانه و مترقی خویش، در راه آفرینش سربلندی برای ملت فهیم ایران نمود!

همه اقدامات سازنده و پیشرفت های مدبرانه آن پادشاه بزرگ در کشور را، اگر نتوانیم به درستی برشماریم؛ دست کم می توانیم؛ به فهرست تعدادی از آن پیروزی های جاودانه وی اشاره نماییم: « آب دریا را اگر نتوان کشید*** پس به قدر جرعه ای باید چشید» ! جرعه هایی از کارهای مترقی و تردید ناپذیر آن یگانه تاریخ ایرانزمین را، می توانم به نسبت حافظه خویش و به شرح زیر برای هم میهنان جوان تر، که فقط نام آن رادمرد کشورشان را شنیده اند بیان کنم. ایجاد آرتش نوین در ایران، – اقدام برای به وجود آوردن امنیت در مملکت، – و سرکوب نمودن راهزنان میان جاده ها، جهت تامین آرامش خاطر مسافران، – ایجاد بانک شاهنشاهی و بانک سپه و بانک رهنی، جهت پردازش به امور مالی مملکت، – دستور ساختن دانشگاه بزرگ تهران که در آن روزگار در خاورمیانه مشابه نداشت. – به وجود آوردن فرودگاه بین المللی مهرآباد، – راه اندازی خطوط ریلی راه آهن از شمال به جنوب و از شرق کشور به غرب آن، – بهسازی راه های شوسه(جاده های خاکی) و آسفالته نمودن راه های خیابان های اصلی درون پایتخت و سایر شهرهای بزرگ کشور، – ایجاد مدارس ابتدایی در بیشتر مناطق مملکت برای مبارزه با بیسوادی و ایجاد رشد و ترقی در میان روستاییان مملکت، – نامگذاری وزارتخانه های کشور از نام های رایج عربی آن به پارسی سلیس و روشن، – ایجاد کارخانه برق در دو سوی پایتخت، و نیز آغاز به تصفیه آب و رساندن آن به وسیله لوله کشی های محدود در بیشتر خیابان های تهران، – به وجود آوردن سیستم پزشکی جدید در مملکت، به ویژه در جهت ریشه کن نمودن و از میان بردن کامل بیماری های مسری و واگیردار مانند: آبله، تراخم، جرس به فتح ج و ر، با سکون س( یا گال = نوعی بیماری پوستی خطرناک )، سل ، طاعون ، سفلیس(بیماری مقاربتی « جنسی ») ، یرقان، تیفوس = حصبه، ذات الریه = سینه پهلو، حصبه، و بسیاری دیگر از پیشرفت های پزشکی در ایران، همچنین اعزام نمودن دانشجویان برتر به خارج از کشور، جهت ادامه تحصیل و پیمودن مدارج تحصیلات عالیه و تخصصی، برای کمک به بیماران مملکت، تاسیس اداره رادیو و کتابخانه ملی کشور، و از همه مهم تر سرکشی های بدون اعلام قبلی به مراکز کاری در مملکت، مانند پادگان های نظامی، مؤسسات آموزشی، بانک ها، حتی به فروشگاه های معدودی که در تهران مشغول به فروختن ملزومات مردم بودند. و بسیاری دیگر از خدمات بی ریا و میهن پرستانه آن مرد بزرگ بودند. که پیوسته به آباد کردن ایران و رساندن آن به مرز توسعه های بین المللی در سراسر دنیا بود!

ننگ و نفرین بر آخوند بی خرد و نادانی مانند خلخالی جنایتکار، که به دستور او آرامگاه آن پادشاه نمونه تاریخ در ایران را، تخریب کردند. شاید هم به خون خواهی روزگاری، که رضا شاه بزرگ دست آنها را از مجلس و ادارات مملکت کوتاه نمود؛ و به ایشان اجازه نداد؛ که مردم را با پراکندن خرافه های خود به قعر چاه نادانی و گمراهی ساقط بکنند. روح بزرگ اش تا به ابد شاد، نام والا و یاد گرانمایه اش تا دنیا باقی است پایا و مانا بمانند!

محتم مومنی

مقاله قبلیتغییرات اقلیمی شمالگان، پیامدهای جهانی دارند
مقاله بعدیتنهاترین نهنگ خشکی ها، و نهنگ آبی ۵۲ هرتزی !! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.