شعار بازیکنان سوریه: ” ایرانی بدبخت ات کردیم ” !

0
252

تبانی فدراسیون فوتبال حکومت رسوای اسلامی، با مسؤلان تیم فوتبال سوریه، که نتیجه حتمی برد بچه های ایران را، با تساوی دو تیم به پایان رساند؛ یکی از خیانت های آشکار رژیم منحط اسلامی، علیه ایران و ایرانی، به ویژه فرزندان دلاور و بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران بود. ورزشکارانی که مانند همیشه و در نهایت قدرت و غیرتمندی، وظیفه ورزشکاری خودشان را به نحو احسن انجام دادند. اما در دقایق آخر بازی، که برد ایشان در برابر تیم فوتبال سوریه حتمی به نظر می رسید؛ مسؤلان فدراسیون فوتبال ایران، چنان ورق را برگرداندند؛ که نتیجه بازی را ” تساوی ” میان ایران و سوریه اعلام نمودند!

به گزارش ” خبر آنلاین ” حشمت الله فلاحت پیشه، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، نسبت به شایعه تبانی دو تیم فوتبال ایران و سوریه، مطلبی را در صفحه توئیتر خود منتشر کرده است؛ او در این باره از وزیر ورزش کابینه حسن روحانی، و رئیس فدراسیون فوتبال کشور، در مورد رخ دادن چنین امری توضیح خواسته است. سخنان این نماینده مجلس، که بعد از بازی فوتبال میان سوریه و ایران، که با نتیجه مساوی اعلام شده، مورد توجه قرار گرفته، در رسانه های عربی بازتاب زیادی یافته، و بسیار جنجال برانگیز هم شده است!

به گزارش ” ایسنا ” تیم ملی فوتبال ایران، در شبی که برابر تیم سوریه، فرصت های زیادی برای گلزنی داشته، در دقایق پایانی آن بازی، پیروزی را با تساوی عوض کرده، تا این سوری ها باشند؛ که در رده سوم در جدول رده بندی قرار بگیرند؛ و به مرحله ” پلی آف ” راه پیدا بکنند. بعد از این بازی، قبل از این که کسی سخنی از تبانی به میان آورد؛ و به طور مثال ازبکها ناراحتی خودشان را نشان دهند و به آن واکنش داشته باشند. یک نماینده مجلس آتش بیار این معرکه شد؛ و نمایش ایران در مقابل سوریه را، شایسته مقام نخست فوتبال آسیا ندانست؛ و در این باره خواستار انجام گرفتن تحقیقات رسمی از طرف مسؤلین شد!

21369126_10213058561606153_4220131906781322448_n

حشمت الله فلاحت پیشه، در توئیت خود، خطاب به دو تن از مسؤلان ورزش به ویژه فوتبال چنین نوشته است: ” آقایان، سلطانی فر و تاج، طفره نروید. این بازیکنان سوریه بودند، که شعار دادند” ایرانی بدبخت ات کردیم. ” ! ظاهرا منظورشان فقط بازیکنان تیم فوتبال ایران نبوده است. زیرا می توانستند؛ به وضوح در جمله ای که با مفهوم بالا، در استادیوم یکصد هزار نفره آریامهر(آزادی) فریاد کشیده اند. فقط فوتبالیست ها را مورد خطاب خودشان قرار بدهند. اما با توجه از نوع نگرشی که از پناهندگان سوری در اروپا سراغ داریم؛ همه مردم سوریه بر این پندارند؛ که به وجود آمدن جنگ داخلی در کشورشان، زیر سر رژیم آخوندی در ایران است!

البته پر بی ربط هم نمی گویند. چرا که موقع شورانده شدن مخالفان بشار اسد جنایتکار در سوریه، رابطه دولتمردان دو کشور ایران و عربستان سعودی، هنوز به این بدی که الان هست نرسیده بود. و آنها با موافقت همدیگر عده ای را به عنوان مخالف عملکردهای رئیس جمهور سوریه، به جان حکومت و دولت اسد انداختند. بعد از اندکی، داعشی هائی که از سوی عربستان(البته با هزینه مالی و تسلیحاتی ینگه دنیا<ایالات متحده آمریکا> تغذیه و تقویت می شدند. را در میان مخالفان بشار اسد قاطی نمودند؛ از آن پس بود، که جنگ درون سوریه، به یک ماجرای مملو از تردید، نزد سیاستمداران جهان جلوه کرد!

احتمالا با مطالعه پاراگراف بالا، در این اندیشه فرو می روید؛ چگونه است که حکومت جمهوری اسلامی، در طول همه این سالها، از بشار اسد حمایت می کند؛ و با ارسال کمک های نقدی و تسلیحاتی برای وی، از اسد پشتیبانی هم کرده است. تا جائی که ابلهانی از این رژیم منفور، حتی سوریه را استان سی و ششم ایران نیز نام نهاده اند؟!

آیا به یاد می آورید، که یکی از اهداف و جملاتی که به طور مستمر، در سخنان رهبر کبیر!!! انقلاب، مورد تکرار خمینی جلاد قرار می گرفت. اشاره او به صدور انقلاب ننگین اسلامی شان بود؟ اگر شما هم فراموش کرده باشید؛ پیروان قدرت پرست، و یاران سودجو، و امت نادان بلاهت پیشه وی به خاطر دارند؛ که هدف اصلی رهبر خرفت شان، سرایت دادن حکومت اهریمنی اسلامی به همه دنیا، و برپائی امپراطوری مذهب شیعه در سراسر گیتی بود!

از اینرو، صدور این انقلاب سیاه، دست کم به ممالک اسلامی جهان، به ویژه در کشورهای منطقه خاور میانه، و مخصوصا در حوزه خلیج همیشه پارس، نیازمند یک سرمایه گذاری مادی و غیر مادی همه جانبه بود و هست؛ که یکی از آنها، حضور دائمی ایادی نظام همواره بدون نظم رژیم ملاها در برخی از مناطق نامبرده است. تا بتوانند خط راه این امپراطوری مخوف را، از دل کشورهائی که بتوانند ایشان را به ” بیت المقدس ” برسانند به وجود بیاورند!

بر همین اساس، نخستین نقشه های خود را، در دو سرزمین عراق و سوریه طراحی و برنامه ریزی کردند. تا از طریق ایجاد آشوب در این دو مملکت، بتوانند نوکران خودشان را، به لبنان و سرزمین های فلسطینی گسیل بدارند. که در آنجا، ضمن یاری رساندن به افراد حزب الله، ایشان را جهت تفوق بر نیروهای اسرائیلی یاری بدهند. تا با شکست دادن اسرائیل، ” بیت المقدس ” را که قبله نخست مسلمین بوده است؛ را تصاحب کنند و مقر حکمرانی امپراطوری دهشتناک خویش قرار بدهند!

یکی از مهم ترین دلایل به وجود آمدن اختلاف میان ایشان با سعودی ها، نیز پی بردن حکومتی های عربستان به این موضوع بود. که دو علت عمده نیز مکمل این اختلاف بود. چون عربستان کشوری با اکثریت اهل تسنن است؛ همچنین با اسرائیلی ها نیز دوستی و همپیمانی دارند. از آنجائی که به خوبی می دانند؛ هر چقدر هم میان ایشان با سران جمهوری پلید اسلامی اختلافات عدیده ای هم باشد. به دلیل عشق تمام نشدنی بعضی از ایرانی های دگم و مقدس و دینزده به مکه و مدینه، و زیارت کردن از مسجدالنبی محل دفن محمد پیامبرشان، و خانه خدا!!!! هرگز دست از سر حکومت جنایتکارشان بر نخواهند داشت. دست اندرکاران رژیم آخوندی در ایران، ناگزیرند که جهت بقای حاکمیت ننگین و پلیدشان، و رساندن خویش به آرمان هائی که دارند. به طور صد درصد از دوستی با عربستان سعودی کناره گیری نخواهند کرد!

برای خودشان خواب های طلائی دیده اند؛ و ادامه دادن شان به فعالیت های هسته ای نیز، به سبب تقویت نمودن نیرو و توان نظامی شان، برای موقعی است؛ که بخواهند این مزاحمان سنی را، از سر راه برپائی امپراطوری شیعه در جهان بردارند. از یک سو یهودی ها معتقدند؛ که خدا به پیامبرشان موسی وعده داده است. که خلیفه گری خودش در دنیا را، به پیروان موسی خواهد داد. از یک طرف دیگر نیز، پیروان محمد چنین دیدگاهی را در باره تدین خویش دارند. و این بدین معناست، که ابتدا جنگ میان شیعه و سنی فراگیر می شود. سپس بعد از پیروزی شیعیان(به پندار خودشان)، نبرد فرسایشی چند صد ساله، میان مسلمان های شیعه و یهودیان سراسر گیتی بر پا خواهد گشت. تا این خودکامگان و قدرت پرستان، به آرزوی هزار و چهار صد ساله خودشان توفیق بیابند!

” یا رب روا مدار که گدا معتبر شود

گر معتبر شود، ز خدا بی خبر شود. ” !!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیکشف اولین DNA زن جنگجوی وایکینگ
مقاله بعدیاحضار علی نجاتی عضو هیئت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه برای گذراندن حکم شش ماهه به زندان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.